سلام طلا...(زن دایی جون بهت میگه طلا که یه جور خیلی قشنگی میگه و آدم کیف میکنه...) Smiley

خب واما بعد...

دوشنبه این هفته بود که تو آشپزخونه بودمو شما داشتی بازی میکردی که یه دفعه گریه ات گرفت  و من دویدم پیشت و دیدم دمرو رو دلت افتادی... واین شد اولین نیمه غلت شما...و بعد از اون روز چند دفعه هم جلوی چشمام تکرار شد...

سلام

اینا که قرمز نوشتم بعدا اضافه شده...

23 مرداد بود که شما غلت کامل زدی و حالا روزی چندین دفعا اینکار را میکنی  تازه بعد از غلت کامل کلی هم ذوق میکنی...دوستت دارم

دووووووووووووووووست دارم جیگرمSmiley

 شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

دیروز یعنی پنجشنبه و پنج شعبان یعنی پایان سه ماهگی شما رفتیم و جهاز خاله جون زهرا رو بردیم خونشون که اونجا تو بغلم یه دفعه یه نم اساسی دادی و فکر کنم شدی اولین کسی که تو خونه عروس دستشویی کردایشالله پنجشنبه عروسیشونهSmiley