میلاد حضرت معصومه و اولین مراورید
آخرشب منو نینی قشنگ و بابایی رفتیم حرم حضرت معصومه زیارت و تبریک تولد...
واما بعد...
نی نی قشنگ من بعد از یه مدت بابا گفتن حالا هم بابا میگه و هم ماما
البته باباجونم میگه منظور از بابا و ماما شماها نیستید اون فقط این کارها رو میکنه تا بتونه صحبت کنه ولی من وقتی میگه ماما یه حس بی نظیر بهم دست میده...
لی...لی... لی ... لی
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید
خدایا شکرت شکرت شکرت
پسر گل من
عروسک ناز یه دونه من
بعد از کلی اذیت شدن و شب بی خوابی کشیدن و غر و نق زدن های خیلی زیاد
اولین دندون خوشگلشو دراورد
خدایا شکرت
واما مشروح خبر:
دیروز موقع ناهار موقعی که پسر گلم مشغول بازی با لیوان شده بود متوجه شدیم که صدای خوردن دندون به شیشه اومد ولی هرچی تلاش کردیم چیزی ندیدیم
و این گذشت امروز یعنی پنجشنبه 7مهر ماه و روز میلاد حضرت معصومه (سلام الله علیها) سر ناهار خونه مامان جونم بودیم و محمد متین تو بغل مامان جون که مامان جون اومد برنج نرم شده بزاره دهان نی نی
که یه دفعه با نهایت ذوق گفت
دندون دراورده قربونش برم و شروع کرد به بوس کردنش و من مامان ندید بدید نی نی دویدم جلو و دست کردم تو دهنش و تیزیش را احساس کردم و بعد فورا چند تا عکس از سر سفره و محمد متین واسه یادگاری گرفتم...
عروسکم اولین مرواریدت مبارک