از وقتی مادر شده ام

برای زندگی کردن بهانه دارم
تو به من و شیر من وابسته ای
از وقتی مادر شده ام
حواسم جمع نیست
چون فقط به تو می اندیشم و علایقت
ازوقتی مادر شده ام
دست هایم می سوزد!
قبل از این که دست و صورت تورا زیر شیر آب بشویم،دستم را می گیرم زیر شیر آب ، تا داغ یا سرد بودنش را حس کنم.
از وقتی مادر شده ام
کمتر آسمان را دیده ام!
مدام درها بسته است تا تو سرما نخوری...من هم که خیلی بیرون نمی روم.
از وقتی مادر شده ام
بیشتر شعر می خوانم.
چون مخاطب شنوا و شیرینی مثل تو دارم.
از وقتی مادر شده ام
کمتر تمبر هندی و ترشی و تندی می خورم.
برای شیرم خوب نیست.شاید دوست نداشته باشی طعمش را!
از وقتی مادر شده ام
کارهای شگفت انگیز و باور نکردنی کرده ام.چیزی که قبلا فکرش را هم نمی کردم.
مثلا نیمه شب ها شیر خورده ام و خرما ! آخر تو باید چیزی برای خوردن داشته باشی...
ازوقتی مادر شده ام
حرفهای عجیب میزنم
مثلا مای بی بی ات را که کثیف میکنی تو را میبوسمو میگم کار خوبی کردی
بادگلو که میزنی هم همین طورو خیلی کارهای دیگر
من و اینکارها؟؟؟؟؟!!!!!!!....
ازوقتی مادر شده ام
خوابم سبک شده
حتی با غلت زدن تو بی اختیار بیدار میشوم
از وقتی مادر شده ام
پاهایم خواب میرود
تو روی آنها به خواب شیرین فرو رفته ای حیف است بیدارت کنم
از وقتی مادر شده ام
شادم
چون تو را دارم
از وقتی مادر شده ام...
انگار
بهانه های خوشبختی ام بیشتر شده اند...
با تشکر از مامان طهورای عزیز